به سایت فانی خوش امدید

funny

جستجو در funny:

×

آرشیو

جستجو

تبلیغات

نویسنده : پیمان بازدید :75
خنددار بابای

تاريخ ارسال:یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت: 11:40
دیدگاه ها:نظرات(0)

از دست شوی اومدم بیرون بابام بهم گفت دستتو با لباست خشک نکن نمیدونم چرا فکر میکنه

من دستمو میشورم

 

وست شب گرمم شد به بابام گفتم بوها دیگه نمیتونم تحمل کنم برو کولر روشن کن بابام یک

ملاف بهم داد گفت بکش دور

خودت گفتم گرمم ملاف بکشم دور خودم

گفت منم وقتی گرمم میشه همین کارو میکنم بعد یک مدتی یهو از روی خودت بزنش کنار یخ میزنی

 

به بابام گفتم بابا این گوشیا نذار بالا سرت سرطان زا هست صبح که بیدار شدم دیدم همه

گوشیا بالای سر منم من که تفهمیدم کار کی بود ولی بابام

گفت تو خواب راه رفتی لابد

 

گوشی بابام برداشت اشتباهای رفتم تو سابقه جستوجو دیدم نوشته چگونه پسر خود رو بکشیم

که رایانه اش قطع نشود 😐

 

 

 

نویسنده : پیمان بازدید :69
بزرگ شدن خند دار

تاريخ ارسال:یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت: 11:35
دیدگاه ها:نظرات(0)

بزرگ شدن فقط اونجاش که مامان بابات میخوان به زور زن بهت بدن

وگرنه دیگه همش بد رشت پشمام گنده شدن دماغ مثل منقار کلاغ میشه

رشت کردن جکش های نقطته چین

با ریش سیبیلای که رو صورت یک بچه ۱۰ سالس 😂😂😂

نویسنده : پیمان بازدید :70
شوخی ایرانسلی

تاريخ ارسال:یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت: 17:55
دیدگاه ها:نظرات(0)

اینقدری که ایرانسل منو وسوسه کرد تا در قرعکشی شرکت کنم شیطان منو وسوسه نکرد گناه کنم

نویسنده : پیمان بازدید :65
خنددار کاغذی

تاريخ ارسال:دوشنبه 24 تیر 1398 ساعت: 21:08
دیدگاه ها:نظرات(0)
خنددار کاغذی

یکروز یک مرده کاغذ مخوره تو سرش ممیره بعد تحقبق میکنن کاغذو باز مکنن میبینن نوشته 2 تا اجر

نویسنده : پیمان بازدید :60
خنددار

تاريخ ارسال:دوشنبه 24 تیر 1398 ساعت: 19:46
دیدگاه ها:نظرات(0)

من سر کلاس ریاضی حتی نمیدونم چی نمیدونم

 

 

 

تو خونه نشسته بودیم یهو کولر از پشت بام اومد براش شربت درست کردیم گفت یکم  بمونم خنک که شدم دوباره میرم بالا

 

 

نویسنده : پیمان بازدید :57
funny فارسی

تاريخ ارسال:شنبه 22 تیر 1398 ساعت: 22:08
دیدگاه ها:نظرات(0)

تابستون که میشه خورشید از همون سمتی میتابه که من تو تاکسی نشستم

 

 

 

 

تنهای جای که منو شما خطاب کردن تو گروه بود که نوشته شده بود شما از گروه بیرون انداخته شدید

نویسنده : پیمان بازدید :61
funny2

تاريخ ارسال:شنبه 22 تیر 1398 ساعت: 21:57
دیدگاه ها:نظرات(0)

مردی هر روز وارد ارایش گاه میشد و میگفت کی کارتون تمومه و بعد میرفت یک روز ارایشگر به شاگردش گفت برو دنبال این مرد ببین کجا میره شاگرد رفت و بعد از چند دقیقه با خنده اومد و به

استادش گفت این مرده رفت خونه شما

نویسنده : پیمان بازدید :60
funny

تاريخ ارسال:شنبه 22 تیر 1398 ساعت: 20:34
دیدگاه ها:نظرات(0)

دانش مندان تحقیق کردن گفتن  وقتی سرت تو گوشی هست ۲۵ کیلو فشار به گردنت میاد موندم وقتی که ما سرمون تو کتاب بود چرا به این نتیجه نرسیدن

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 8
کل نظرات کل نظرات : 0
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 0

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 1
بازدید دیروز بازدید دیروز : 20
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
آي پي امروز آي پي امروز : 0
آي پي ديروز آي پي ديروز : 2
بازدید هفته بازدید هفته : 47
بازدید ماه بازدید ماه : 23
بازدید سال بازدید سال : 531
بازدید کلی بازدید کلی : 1,918

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 3.129.249.105
مرورگر مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز : یکشنبه 16 اردیبهشت 1403

ورود کاربران


» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد